شرب زرکشیده
ادبی،ورزشی،مطالب جالب
سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 9:50 ::  نويسنده : محمد

- بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان

- میگن بار علمی دخترا توی فصل امتحانات در موهای دست و سیبیل آنها پیداست...  

- یکی از آرزوهایی که در دوران دبستان به دلم موند این بود که معلممون بهم بگه برو از دفتر گچ بیار!!!

- میگن تو بهشت وقتی‌سر کلاس می‌خوابی..استاد میاد پتو میندازه روت هیچکسم حرف نمیزنه تا تو راحت بخوابی!!!

- از مهمترین مزیتهای زندگی در کانون گرم خانواده نسبت به زندگی مجردی، تقسیم پشه ها بین اعضای خانوادست!!!

- تلویزیون داره یه برنامه درباره علائم اعتیاد نشون میده. هر علامتی که میگه مامانم زیر چشمی با شک منو نگا میکنه.

 

شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: 10:8 ::  نويسنده : محمد

چندی است تند، می گذریم از کنار هم
ظاهر خموش و سرد و نهان بیقرار هم


رخسار خود به سیلی می سرخ کرده ایم
چون لاله ایم هر دو بدل داغدار هم


او را غرور حسن و مرا طبع سربلند
دیری است وا گذاشته در انتظار هم...


چشم من و تو راز نهان فاش می کند
تا کی نهان کنیم غم آشکار هم


ای کاش آن کسان که بهشت آرزو کنند
عاشق شوند و با مه خود گفتگو کنند

عماد خراسانی

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 12:42 ::  نويسنده : محمد

خانمی طوطی ای خرید . اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند. او به صاحب مغازه گفت این پرنده صحبت نمی کند . صاحب مغازه گفت : آیا در قفسش آینه ای هست ؟ طوطی ها عاشق آینه هستند ، آن ها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت می کنند . آن خانم یک آینه خرید و رفت .
روز بعد باز آن خانم برگشت . طوطی هنوز صحبت نمی کرد . صاحب مغازه پرسید : نردبان چه ؟ آیا در قفسش نردبانی هست ؟ طوطی ها عاشق نردبان هستند. آن خانم یک نردبان خرید و رفت .
اما روز بعد باز هم آن خانم آمد .صاحب مغازه گفت : آیا طوطی شما در قفسش تاب دارد ؟ نه ؟ خب مشکل همین است . به محض این که شروع به تاب خوردن کند ، حرف زدنش تحسین همه را بر می انگیزد . آن خانم با بی میلی یک تاب خرید و رفت .
وقتی که آن خانم روز بعد وارد مغازه شد ، چهره اش کاملأ تغییر کرده بود . او گفت : «طوطی مرد
صاحب مغازه شوکه شد و پرسید : آیا او حتی یک کلمه هم حرف نزد ؟ آن خانم پاسخ داد :« چرا ، درست قبل از مردنش با صدای ضعیفی گفت آیا در آن مغازه غذایی برای طوطی ها نمی فروختند ؟

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 9:49 ::  نويسنده : محمد

مردی در نمایشگاهی گلدان می فروخت . زنی نزدیک شد و اجناس او را بررسی کرد . بعضی ها بدون تزیین بودند، اما بعضی ها هم طرحهای ظریفی داشتند .زن قیمت گلدانها را پرسید و شگفت زده دریافت که قیمت همه آنها یکی است . از فروشنده  پرسید :چرا گلدانهای نقش دار و گلدانهای ساده یک قیمت هستند ؟چرا برای گلدانی که وقت و زحمت بیشتری برده است همان پول گلدان ساده را می گیری؟
فروشنده گفت: من هنرمندم . قیمت گلدانی را که ساخته ام می گیرم. زیبایی رایگان است .

 

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 9:15 ::  نويسنده : محمد

یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود :شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می‌گذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است. یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید...قاعدتاً این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد.
پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می‌توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.
شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.
از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود:
سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس می‌مانیم.

دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, :: 10:44 ::  نويسنده : محمد

روز شنبه (پریروز)عصر بود توخونه نشسته بودیم که ناگهان احساس کردم خونه داره میلرزه. خدا میدونه یا چه سرعتی به طرف اتاق خواب بچه دویدم وانو بغل کردم تا به طرف بیرون برم که زلزله ادامه پیدا نکرد وبرگشتیم اما با ترس ودلهره نشستیم.

بعد از چند ساعت شنیدم که مرکز زلزله استان آذربایجان شرقی وشهرستان اهر بوده ودر شهر ما هم این لرزش زمین احساس شده است.دیروز وامروز که تصاویر دلخراش زلزله رو دیدم احساس عجیبی به من دست داده.خدایا به همه کسانی که عزیزانشون رو از دست دادند صبر بده.من خودم تازه پدر شدم و وقتی عکس پدری که نوزاد از دست رفته اش را در بغل گرفته ونگاه حسرت باری دارد رو میبینم  داغی در دلم شکل میگیرد.خدایا خودت به داد این هموطنان وعزیزانمان برس ودر این مصیبت بزرگ یارشان باش.به نوبه خودم به همه همزبانان ومصیبت دیدگان این زلزله تسلیت میگم واز همه دوستان خواهش دارم برای شادی روح رفتگان وسلامتی مصدومان دعا کنند.

 

دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, :: 10:6 ::  نويسنده : محمد

با نگاهت آتش می زنی
با دستت خاموشی
چه کار است ...
... نگاه مکن !

یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 13:10 ::  نويسنده : محمد

زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد. در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود.وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت.
در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره!
هر بار که او کلوچه‌ای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد.
وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟
مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!...زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت.وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده مانده .تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه‌اش را از کیفش درنیاورده بود.مرد بدون اینکه خشمگین یا عصبانی شود بسته کلوچه‌اش را با او تقسیم کرده بود!

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 9:44 ::  نويسنده : محمد

پنج آدمخوار در یک شرکت استخدام شدند.
هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس شرکت گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و میتوانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید".
آدمخوارها قول دادند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند.
چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی  سخت کار میکنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافتچی های ما ناپدید شده است. کسی از شما میداند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟"... آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند.
بعد از اینکه رئیس شرکت رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه  پرسید:
"
کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده ؟"
یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد. رهبر آدمخوارها گفت:
"
ای احمق ! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد! از این به بعد لطفاً افرادی را که کار میکنند نخورید"...

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود،با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده.
یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند:....

پدر عزیزم
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم، من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی رویایی با مادر و تو رو بگیرم، من احساسات واقعی رو با ماریا پیدا کردم، او واقعا معرکه است، اما می دانستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش، لباسهای تنگ موتورسواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره، این فقط یه احسسات نیست... ماریا به من گفت می تونیم شاد و خوشبخت بشیم، اون یکی تریلی توی جنگل داره و کلی هیزم برای تمام زمستون، ما یک رویای مشترک داریم برای داشتن تعدادی بچه، ماریا چشمان من رو به حقیقت باز کرد که ماریجونا واقعا به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم و برای تجارت با کمک آدمای دیگه که تو مزرعه هستن، برای معامله با کوکائین و اکستازی احتیاج داریم، فقط به اندازه مصرف خودمون، در ضمن دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه و ماریا بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره . نگران نباش پدر من 15 سالمه و می دونم چطور از خودم رقابت کنم یک روز مطمئنم که برای دیدار تون بر می گردم و اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی
با عشق پسرت جان
پاورقی، پدر هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نبود من بالا هستم خونه دوستم تامی فقط می خواستم بهت یاداوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه دوستت دارم. هر وقت برای اومدن به خونه امن بود بهم زنگ بزن.

چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:, :: 13:53 ::  نويسنده : محمد

خدایا در شب قدری که :

توفیق نصیبمان می کنی تا قرآن بر سر بگذاریم؛

از تو مسئلت میکنم لیاقتی عطا کنی تا بتوانیم :

قرآن را در دل بگذاریم .

**********

شب قدر شب بیدار شدن است نه بیدار ماندن ، خدای مهربان مارا ببخش وبیدارمان کن.

********

مبادا ليلة القدرت سر آيد
گنه بر ناله ام افزونتر آيد
مبادا ماه تو پايان پذيرد
ولي اين بنده ات سامان نگيرد

********

مارا به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحر خیز که صاحب نفسانند

 

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 9:4 ::  نويسنده : محمد

کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد. جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد. مي گويد: آسمان را مي بينم. ابرها را. درختان را. شاخه هاي درختان و هدف را. كمانگير پير مي گويد: كمانت را بگذار زمين تو آماده نيستي.
جنگجوي دومي پا پيش مي گذارد .كمانگير پير مي گويد: آنچه را مي بيني شرح بده.
جنگجو مي گويد: فقط هدف را مي بينم.
پيرمرد فرمان مي دهد: پس تيرت را بينداز. تير بر نشان مي نشيند.
پيرمرد مي گويد: عالي بود. موقعي كه تنها هدف را مي بينيد نشانه گيريتان درست خواهد بود و تيرتان بر طبق ميلتان به پرواز در خواهد آمد.
بر اهداف خود متمركز شويد.
تمركز افكار بر روي هدف به سادگي حاصل نمي شود. اما مهارتي است كه كسب آن امكانپذير است و ارزش آن در زندگي همچون تيراندازي بسيار زياد است.

 

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 8:48 ::  نويسنده : محمد

هارون الرشید از بهلول پرسید که: دوست ترین مردم نزد تو کیست؟ 

گفت: آن کس که شکم مرا سیر کند

گفت: اگر من شکم ترا سیر کنم، مرا دوست داری؟ 

گفت: دوستی به نسیه نمی باشد

پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, :: 12:43 ::  نويسنده : محمد

اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان سادهْ تو رد شدم

قیصر امین پور

پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : محمد

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد.
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حیران مانده بود که چکار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود.
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند. پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!

 

چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, :: 9:58 ::  نويسنده : محمد

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت :...چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم» سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند. دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:
«
بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»

سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 10:20 ::  نويسنده : محمد

در دست گلی دارم این بار که می آیم       کان را به تو بسپارم این بار که می آیم

دربسته نخواهد ماند بگذار کلیدش را          در دست تو بسپارم این بار که می آیم

هم هرکس وهم هر چیز جز عشق تو پالوده ست      از صفحه پندارم این بار که می آیم

خواهی اگرم سنجی می سنج که جز مهرت     از هر چه سبکبارم این بار که می آیم

سقفم ندهی باری جایی بسپار آری      در سایه دیوارم این بار که می آیم

باور کن از آن تصویر، آن خستگی آن تخدیر      بیزارم و بیزارم این بار که می آیم

دیروز بهل جانا! با تو همه از فردا      یک سینه سخن دارم این بار که می آیم

 

دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 11:41 ::  نويسنده : محمد

  یکی بود یکی نبود. یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن. یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده.بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن....اما مامان و باباش می‌ترسیدن که پسرشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.
اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.پسر کوچولو که با برادرش تنها شد، خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی … به من می گی خدا چه شکلیه ؟ آخه من کم کم داره یادم می ره!

شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 13:7 ::  نويسنده : محمد

ورزش کردن در ماه مبارک رمضان از اصول و قواعدی پیروی می کند که بهتر است در یادگیری آن بکوشیم. در زیر به نکاتی اشاره خواهد شد که رعایت آنها در ماه مبارک رمضان برای ورزشکاران توصیه می شود.

ورزش در ماه مبارک رمضان: ماه مبارک رمضان، ماه خیر و برکت، ماه انسان ساز و ماه نزول برکات است که هر چه انسان کامل تر باشد از فواید این ماه بیشتر بهره می برد. ورزش که همواره برای سلامتی جسم و ورح به آن سفارش شده است، در این ماه جلوه پررنگ تری یافته و می تواند نقش خود در این مهم را بهتر و بیشتر ایفا کند، ورزش نه تنها با روزه منافاتی ندارد بلکه اگر به صورت صحیح و اصولی انجام شود، باعث آرامش و کاهش استرس ورزشکاران می شود و استقامت فکری و صبر آنها را تقویت می کند ورزش در ماه رمضان از تجمع چربی در بدن جلوگیری کرده و عمل سوخت و ساز را تسهیل می کند به طوری که ورزشکارانی که روزه می گیرند، کمتر دچار مشکلات گوارشی و قندخون می شوند. بنابراین ورزشکاران می توانند با یک برنامه غذایی غنی، انرژی مورد نیاز را برای انجام فعالیت های ورزشی و حفظ ساختار بدنی به دست آورند. روزه داری با شرط رعایت نکات تغذیه ای و جلوگیری از پایین آمدن فشار و قندخون، نه تنها منافاتی با ورزش کردن ندارد، بلکه به انجام هرچه بهتر فعالیت های ورزشکاران نیز کمک می کند. روزه مانع ورزش کردن نیست و ورزشکارانی که معتقدند روزه گرفتن ساختار بدنی آنها را تغییر می دهد، می توانند با یک برنامه غذایی غنی، انرژی مورد نیاز را حفظ کنند و در واقع ماه مبارک رمضان یک ورزش روحی تلقی می شود.

 

وعده غذایی سحر

تاکید می شود وعده سحر حذف نشود و بهتر این است که بیشتر انرژی بدن با خوردن سحری تامین شود. ورزشکاران سعی کنند بدون سحری روزه نگیرند. زیرا در این صورت فرد حتما در طول روز دچار ضعف و بی حالی خواهد شد. ورزشکاران فراموش نکنند که پرخوری هنگام سحر نه تنها از احساس گرسنگی در ساعات انتهایی روز جلوگیری نمی کند، بلکه در ساعات ابتدایی بعد از سحر، فشار زیادی را به معده و دستگاه گوارشی فرد وارد می کند که سبب بروز علائمی نظیر سوءهاضمه، درد و نفخ معده می شود بیدار نشدن برای سحری کاملاً اشتباه است و در طولانی مدت سبب ضعف و بی حالی روزه داران خواهد شد.در سحر از مواد غذایی پروتئین دار (تخم مرغ، حبوبات، لبنیات و گوشت) استفاده کنید و به جای نوشیدن آب زیاد، میوه های آبدار بخورید. مایعات توصیه شده برای سحری باید به تدریج نوشیده شوند. یک لیوان آب میوه تازه و یک لیوان شربت عسل یا قند اثر مفیدی خواهد داشت. همچنین لیموترش تازه نیز مناسب است. رژیم غذایی سحر بهتر است شامل مواد غذایی متنوعی باشد.

 

وعده غذایی افطارنیاز فوری بدن در هنگام افطار به دست آوردن یک منبع انرژی به شکل گلوگز (قند خون) برای هر سلول زنده به خصوص سلول های مغز و اعصاب است. خرما و آب میوه منابع خوب قند هستند، لذا هنگام افطار مصرف خرما، آب میوه، سوپ سبزیجات با رشته به منظور حفظ تعادل قند، آب و مایعات بدن توصیه می شود. افطار را با نوشیدن یک فنجان آب گرم، شیر گرم یا چای کمرنگ شروع کنید به گونه ای که دمای مایعات مذکور نه سرد و نه گرم باشد. تا حد امکان از نوشیدن آب زیاد هنگام افطار خودداری کنید. زیرا موجب بی حالی، ضعف و درد معده می شود. در ساعات بعد از افطار توصیه می شود میزان نوشیدن آب و مایعات بیشتر شود تا ورزشکاران هنگام وزش، دچار کم آبی نشوند. غذای افطار باید سبک، پرکالری و زود هضم باشد (شله زرد، شیر، خرما و ...) و توصیه می شود که روزه را با شیرینی طبیعی مانند خرما، کشمش و انجیرافطار کنید و از خوردن غذاهای سنگین و پرحجم بپرهیزید.

زمان ورزش: بهترین زمان ورزش در ماه مبارک رمضان را چهار ساعت بعد از افطار است و برگزاری مسابقات ورزشی بلافاصله بعد از افطار از نظر علمی قابل پذیرش نیست. ورزش کردن بلافاصله بعد از افطار موجب خستگی، وارد آمدن فشار بر سیستم عصبی، مفصلی، گوارشی و به ویژه عضلانی است که در نهایت ممکن است موجب بیماری ها و آسیب های ورزشی شود. فاصله بین غذا خوردن و ورزش کردن باعث می شود تا بدن فرصت هضم غذا را یدا کرده و خون راحتی در عضلاتشان جریان پیدا کند.

نحوه انجام تمرینات: ورزشکاران سعی کنند در ماه مبارک رمضان تمرینات ورزشی خود را سبک تر انجام دهند، زیرا انجام حرکات ورزشی سنگین موجب از دست دادن نمک، آب زیاد و ضعف شدید در ورزشکاران می شود.

ورزش های مناسب:انجام ورزش های مناسب، شنا و پیاده روی را برای آماده نگه داشتن بدن ورزشکاران ضروری است.

خواب: در ماه مبارک رمضان سعی کنید شب ها زود بخوابید تا بتوانید سحر به موقع (تقریباً 1:30 ساعت قبل از اذان صبح) بیدار شوید با این روش از ورود مقدار زیادی غذا و مایعات به معده و تجمع آنها جلوگیری می کنید و هضم غذا نیز راحت تر خواهد بود. نیاز ورزشکاران به پروتئین در ماه مبارک رمضان نباید میزان انرژی دریافتی از پروتئین در ورزشکاران بالا باشد، اگر آنها سعی کنند حدود 15 تا 20 درصد کل انرژی دریافتی روزانه را از پروتئین بگیرند، برای بدنشان کافی است زیرا مصرف زیاد پروتئین سبب ایجاد مواد زائد در خون شده و احساس خستگی را در هنگام ورزش برای ورزشکاران به وجود می آورد. در صورتی که فردی بعد از افطار قصد تمرین ورزش سنگین یا مسابقه ورزشی را دارد بهتر است قبل از شروع مسابقه، هنگام افطار از گوشت، زرده تخم مرغ و ماهی استفاده کند. مصرف مایعات فراوان از جمله آب میوه ها قبل از ورزش هم مناسب است.

نکته مهم و اساسي که در ارتباط با ورزش و روزه داري وجود دارد فوايد و اثرات مثبت و مطلوب ورزش صحيح بر روزه داري صحيح مي باشد که عبارت است از:
1-ورزش باعث جلوگيري از تجمع بافت چربي در بدن شده و سوخت و ساز بدن را تسهيل مي نمايد.
2- مشکلات گوارشي، قند خون و غيره بهنگام ورزش و پس از آن کاهش پيدا مي کند.
3- ورزش باعث افزايش تحمل، صبر، اعتماد به نفس و کاهش استرس و اضطراب مي شود.
4- ورزش باعث شادابي، نشاط، آرامش و سلامت و تندرستي مي شود.
لذا با يک دستورالعمل ساده و علمي و انجام پياده روي روزانه و مداوم و فعاليت هاي سبک حداقل 15 الي 20 دقيقه به هنگام روزه داري در ماه مبارک رمضان، سلامت و تندرستي جسم و روح خويش را براي نزديکي و قرب الهي فراهم نمائيم.

 

پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 13:10 ::  نويسنده : محمد

آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمو د . شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت :اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم . بهلول چون سکه های او را دید دانست که آنها از مس هستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفت به یک شرط قبول می کنم :اگر سه مرتبه با صدای بلند مانند الاغ عر عر کنی !!!
شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود . بهلول به او گفتتو که با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلا می باشد ، من نمی فهمم که سکه های تو از مس است . آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود.

پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 10:17 ::  نويسنده : محمد

نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم ...
و بعد
دوباره باز
نیستیم 

حسین پناهی

سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 12:9 ::  نويسنده : محمد

لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید، زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد. روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد. خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت: چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟ لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است، به آرامی و با احتیاط گفت: واضح است که من تلخی و ناگواری این میوه را به خوبی احساس کردم اما سالهای متمادی من از دست پر برکت شما، لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم. خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شکیبایی بیاراست.

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 12:57 ::  نويسنده : محمد

پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند.
پیرمرد گفت زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد! پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می‌دانم او چه کسی است...!

یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 8:56 ::  نويسنده : محمد

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟  از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شرب زرکشیده و آدرس hamze90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 64
بازدید هفته : 314
بازدید ماه : 304
بازدید کل : 54371
تعداد مطالب : 435
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1