شرب زرکشیده
ادبی،ورزشی،مطالب جالب
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 17:34 :: نويسنده : محمد
یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف بدی می کنه . سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, :: 14:41 :: نويسنده : محمد
جوون: ببخشین آقا ، می تونم بپرسم ساعت چنده؟ پیرمرد: یه روز ممکنه تو بیای به خونهء من و بگی که فقط داشتی از اینجا رد می شدی و اومدی که یه سر به من بزنی! بعد من ممکنه از روی تعارف تو رو به یه فنجون چایی دعوت کنم! بعد از این دعوت من ، ممکنه تو بازم برای خوردن چایی بیای خونهء من و بپرسی که این چایی رو کی درست کرده؟! دو شنبه 4 دی 1391برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : محمد
استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
لوئیز رفدفن ، زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس ، و نگاهی مغموم . وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند. شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 13:29 :: نويسنده : محمد
- نقشی که فلفل در تربیت بچه های ایرانی داشته، کتاب تعلیمات اجتماعی نداشته.
- امروز همون روزی هستش که همیشه قراره توش رژیم بگیریم و درس بخونیم و مرتب و منظم بریم سر کلاس درس و سرکار. بعله امروز همون شمبه ننگین است!
- یه سوالی ذهنمو مشغول کرده، بچه هایی که از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۹ به دنیا میان دهه چندی حساب می شن؟/ باید چطوری خطابشون کرد؟/ دهه صفری؟/ دهه جدید؟/ شروعی دوباره؟/ دهه ناشناخته؟/ تغییر را احساس کنید؟
- یه غمی هست که بچه های آخر بیشتر درکش می کنن، غم به مرور زمان کم شدن آدم های سر سفره
- مراحل چهارگانه تحقیق در دانشگاه: Ctrl+A / Ctrl+C / Ctrl+V / Ctrl+P
- هیکل یارو شبیه نیم رخ چنگاله، بعد هر موقع می پرسی کجا بودی میگه باشگاه!
- میخوام اگه قسمت باشه یه آبمیوه فروشی بازکنم چون ۷۰ درصد دوستام نقش هویج رو دارن! پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 12:6 :: نويسنده : محمد
من خیلی خوشحال بودم ! من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم… چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 12:43 :: نويسنده : محمد
معروف است که در دوره ناصرالدین شاه قاجار شبی از شبهای ماه رمضان توپچی از شلیک توپ سحر خودداری کرد. امیر توپخانه او را احضار کرد و با خشم از او پرسید: چرا توپ در نکردی؟ توپچی با خونسردی پاسخ داد: قربان به هزار و یک دلیل! اول این که باروت نداشتیم. امیر توپخانه فوری حرفش را قطع کرد و گفت: همین یک دلیل کافی است. سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : محمد
یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.
سلام به همه دوستان بعد از یک هفته غیبت دوباره اومدم. دلم کلی تنگ شده بود به این محیط.این وب هم برای ما شده دل مشغولی. امیدوارم حال همه دوستان خوب وخرم و به دور از همه غمهاوناراحتیهای روزگارباشد. باز هم درخدمتم.
سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, :: 12:31 :: نويسنده : محمد
سلام به همه دوستان. بالاخره بعد از مدتها فرصت کردم تا مسافرتی داشته باشم. به همین علت یک هفته ای نیستم ومتاسفانه در مسافرت هم شرایط بروز کردن وب رو ندارم. پس تا یک هفته دیگه خدانگهدارهمه شمادوستان عزیزم که به من محبت دارید.درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |