شرب زرکشیده
ادبی،ورزشی،مطالب جالب
چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 12:11 ::  نويسنده : محمد

در فرودگاه گفتگوی لحظات آخر بین مادر و دختری را شنیدم :هواپیما درحال حرکت بود و آنها همدیگر را بغل کردند و مادر گفت: " دوستت دارم و آرزوی کافی برای تومیکنم."دختر جواب داد: " مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم ."آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف پنجره ای که من در کنارش نشسته بودم آمد. آنجا ایستاد و می توانستم ببینم که می‌خواست و احتیاج داشت که گریه کند. من نمی‌خواستم که خلوت او را بهم بزنم ولی خودش با این سؤال اینکار را کرد: " تا حالا با کسی خداحافظی کردید که می‌دانید برای آخرین بار است که او را می‌بینید؟ "
جواب دادم: " بله کردم. منو ببخشید که فضولی می‌کنم چرا آخرین خداحافظی؟ "
او جواب داد: " من پیر و سالخورده هستم او در جای خیلی دور زندگی می‌کنه. من چالش‌های زیادی را پیش رو دارم و حقیقت اینست که سفر بعدی او برای مراسم دفن من خواهد بود . "
"
وقتی داشتید خداحافظی می‌کردید شنیدم که گفتید " آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. " می‌توانم بپرسم یعنی چه؟ "
او شروع به لبخند زدن کرد و گفت: " این آرزویست که نسل بعد از نسل به ما رسیده. پدر و مادرم عادت داشتند که اینرا به همه بگن."
او مکثی کرد و درحالیکه سعی می‌کرد جزئیات آنرا بخاطر بیاورد لبخند بیشتری زد و گفت: " وقتی که ما گفتیم " آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. " ما می‌خواستیم که هرکدام زندگی ای پر از خوبی به اندازه کافی که البته می‌ماند داشته باشیم. " سپس روی خود را بطرف من کرد و این عبارتها را که در پائین آمده عنوان کرد :
"
آرزوی خورشید کافی برای تو می‌کنم که افکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره است. آرزوی باران کافی برای تو می‌کنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد .

آرزوی شادی کافی برای تو می‌کنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد
.
آرزوی رنج کافی برای تو می‌کنم که کوچکترین خوشی‌ها به بزرگترینها تبدیل شوند .
آرزوی بدست آوردن کافی برای تو می‌کنم که با هرچه می‌خواهی راضی باشی .
آرزوی از دست دادن کافی برای تو می‌کنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی .
آرزوی سلام‌های کافی برای تو می‌کنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحتری داشته باشی ."
بعد شروع به گریه کرد و از آنجا رفت ...
می گویند که تنها یک دقیقه طول می‌کشد که دوستی را پیدا کنید٬ یکساعت می‌کشد تا از او قدردانی کنید اما یک عمر طول می‌کشد تا او را فراموش کنید ...اگر دوست دارید این را برای کسی که هرگز فراموش نمی‌کنید بفرستید ...

چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 11:23 ::  نويسنده : محمد

آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...

----------------------------

پدرم ، تنها کسي است که باعث مي شه بدون شک بفهمم فرشته ها هم مي توانند
مرد باشند !

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 13:54 ::  نويسنده : محمد

 

بازی تراکتور واستقلال با قضاوت معنی دار وفوق العاده ضعیف داور همیشه از خور راضی ومغرور مشهدی یعنی محسن ترکی با حق کشی تمام به سود آبیها به اتمام رسید.اما در این میان فارغ از همه اتفاقات وحق کشی ها،رفتار بی ادبانه وصحبتهای ناپسند مربی وبازیکن استقلال شخصیت آنها را بیشتر نمایان میکند.جباری که سخنان تحقیر آمیز او با مظلومی ومدیران تیمش اورا منفور کرده بود وبا ترس مظلومی وفتح الله زاده بی پاسخ ماند.در این بازی مانند همیشه بدون داشتن شعور وادب به قلعه نوعی تاخته واورا هوچی گرعنوان کرده وعبارت حرف نزن را خطاب کرده .آیا در جهان بازیکنی هست که به بدترین وبی ادبانه ترین شکل به مربیان اکنون وسابق  بتازد واز طرف هیچ  مسئولی پاسخی نگیرد.او شعور وشخصیت خودرانشان میدهد.وکلمات ناپسندی که طرفداران آبی،قرمز وتراکتور نثار وی میکنند.جباری همواره ناسپاسی خودرانشان داده ومطمئنا چند سال آینده نامی نکو از خود برجای نمیگذارد.
اما مظلومی هم که در قضیه جباری وکرار اوج ترسو بودن خور را اثبات کرد وبه جای تنبیه جباری که به بدترین شکل وی را تحقیر کرده بود کرار را اخراج کرد. (چرا که جباری گفته بود تا کرارا نباشد من یک دقیقه هم بازی نمیکنم.)در بازی تراکتور در جلسه مطبوعاتی ونیز برنامه نود به تیم تراکتور که حمله کرده وعنوان نمودکه تراکتور اصلاموقعیتی نداشته ودو پنالتی گرفته شده صحیح بوده (در صورتیکه به گفته کارشناسان وکمیته داوران هردو پنالتی اشتباه ویک پنالتی به نفع تراکتور گرفته نشده).انصافا اگر اون پنالتی گرفته نمشد با توجه به جریان بازی استقلال چند گل از تراکتور میخورد.انصاف مظلومی کجا رفته؟دوستان استقلالی نظر شما چیست؟

 

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : محمد
سلام به همه دوستان.من در آبان ماه سالجاری به پیشنهاد همسرم وبلاگم را بعد از سالها کلنجار دربلاگفا راه اندازی کردم.ودر این چند ماهه تجربه خوبی بود.به نظرم مطالب خوبی در وبلاگ گذاشتم ودوستای خوبی پیدا کردم.تا اینکه یه ایمیل دریافت کردم از دوست خوبی به نام مهسا خانم که پیشنهاد داد وبلاگی در لاکس بلاگ راه اندازی کنم.جستجو کردم دیدم انصافا چقدر امکانات خوبی داره.واین اولین مطلب من در این وبلاگه.امیدوارم دوستان کمکم کنند تا این هم راه بیفته.وبتونم مطلب بدرد بخوری در این وبلاگ درج کنم.

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : محمد
بازی تراکتور واستقلال با قضاوت معنی دار وفوق العاده ضعیف داور همیشه از خور راضی ومغرور مشهدی یعنی محسن ترکی با حق کشی تمام به سود آبیها به اتمام رسید.اما در این میان فارغ از همه اتفاقات وحق کشی ها،رفتار بی ادبانه وصحبتهای ناپسند مربی وبازیکن استقلال شخصیت آنها را بیشتر نمایان میکند.جباری که سخنان تحقیر آمیز او با مظلومی ومدیران تیمش اورا منفور کرده بود وبا ترس مظلومی وفتح الله زاده بی پاسخ ماند.در این بازی مانند همیشه بدون داشتن شعور وادب به قلعه نوعی تاخته واورا هوچی گرعنوان کرده وعبارت حرف نزن را خطاب کرده .آیا در جهان بازیکنی هست که به بدترین وبی ادبانه ترین شکل به مربیان اکنون وسابق  بتازد واز طرف هیچ  مسئولی پاسخی نگیرد.او شعور وشخصیت خودرانشان میدهد.وکلمات ناپسندی که طرفداران آبی،قرمز وتراکتور نثار وی میکنند.جباری همواره ناسپاسی خودرانشان داده ومطمئنا چند سال آینده نامی نکو از خود برجای نمیگذارد.
اما مظلومی هم که در قضیه جباری وکرار اوج ترسو بودن خور را اثبات کرد وبه جای تنبیه جباری که به بدترین شکل وی را تحقیر کرده بود کرار را اخراج کرد. (چرا که جباری گفته بود تا کرارا نباشد من یک دقیقه هم بازی نمیکنم.)در بازی تراکتور در جلسه مطبوعاتی ونیز برنامه نود به تیم تراکتور که حمله کرده وعنوان نمودکه تراکتور اصلاموقعیتی نداشته ودو پنالتی گرفته شده صحیح بوده (در صورتیکه به گفته کارشناسان وکمیته داوران هردو پنالتی اشتباه ویک پنالتی به نفع تراکتور گرفته نشده).انصافا اگر اون پنالتی گرفته نمشد با توجه به جریان بازی استقلال چند گل از تراکتور میخورد.انصاف مظلومی کجا رفته؟دوستان استقلالی نظر شما چیست؟

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : محمد
 - بادها می وزند، عده ای در مقابل آن دیوار می سازند و تعدادی آسیاب به پا می كنند.

 - پریدن كار دل است و قدم زندن كار عقل، اگر لذت جهان می خواهی با دل همسفر شو و اگر مقصد می خواهی آهسته رو .

 - زندگی همانند هنر نقاشی كردن است ،با مداد مشكی، ولی بدون پاك كن .

 
- جامعه مثل آب نمک است. شنا کردن در آن بد نیست، اما بلعیدنش وحشتناک است .

 - دو تراژدی دردناک در زندگی وجود دارد : یکی این که در عشقت ناکام شوی و دیگر این که به وصال عشقت برسی .

 - چه فکر کنی می توانی و چه فکر کنی نمی توانی ، درست فکر می کنی .

 - اگر مردم را به حال خود گذاشتی ،تو را به حال خود خواهند گذاشت .


  -  گذشت زندگی یک چیز را بارها ثابت می کند و آن این است که گاهی احمق ها درست می گویند.

 - هر انسان بیشتر از آن که از دشمنان خود ضربه ببیند ،از دوستان نادان خود می بیند.

 - چرا همیشه به دنبال این هستیم که بدانیم چرا گل ،خار دارد؟ بیایید گاهی به دنبال آن باشیم ،که بدانیم چرا خار ،گل دارد.

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : محمد
پسرک فقیری برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:
«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : محمد
یه بازاریابِ جارو برقی درِ یه خونه ای رو میزنه، و تا خانمِ خونه در رو باز میکنه قبل از اینکه حرفی زده بشه، بازاریاب میپره تو خونه و یه کیسه کود گاوی رو روی فرش خالی میکنه و میگه: اگه من قادر به جمع کردن و تمیز کردنِ همه ی اینها با این جاروبرقی قدرتمند نباشم حاضرم که تمامِ این گُـــه ها رو بخورم! خانوم میگه: سُــسِ سفید میخوای یا قرمز؟ بازاریاب: چــــرا؟ خانوم: چند وقته برقِ خونه مون قطعه ..!

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : محمد

-   غضب ، نابیناترین ، شدیدترین و زشت ترین ناصحان است. "دسه گور"

-  پول با شادمانی کم داخل کیسه می شود ولی با غم زیاد از ان خارج می گردد. "مولیر"

-  یک ابله تحصیل کرده از یک ابله بی سواد ابله تر است. "مولیر"

-  راز بزرگ زندگی در شکیبایی است و نباید به خاطر یک آینده ی مبهم زمان حال را بر خود تلخ کرد. "ژان داوید"

-  مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم، مهم این است که در چه مسیری گام بر می داریم. "هولمز"

-  بزرگترین شادی تولد است و بزرگترین غمها مرگ.  "هوارد فاست"

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : محمد

رستم نشست روي سينه سهراب . خنجرش را کشيد . مي خواست سينه ي پهلوان جوان را بدرد که سهراب يک سي دي به دست او داد و گفت : منو نکش ، تو پدر مني  نمي خواد انقدرتعجب کني اگه فکر مي کني همچين چيزي توي دنيا امکان نداره برو اين فيلم هندي رو نگاه کن داستانش درباره پدر و پسريه که بعد از بيست سال همديگر رو پيدا مي کنند مثل داستان زندگي من و تو

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شرب زرکشیده و آدرس hamze90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 49
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 64
بازدید ماه : 742
بازدید کل : 54809
تعداد مطالب : 435
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1